به گزارش تریبون تبریز، با این حال، بررسی دقیقتر این رویکرد نشان میدهد که میان این سیاست شعاری و اهداف کلان حوزه سلامت شنوایی ـ شامل تشخیص زودهنگام، مداخله توانبخشی به موقع، بهرهگیری از فناوریهای نوین سمعک و کاشت حلزون، و پیشگیری از عوارض ناشنوایی ـ تناقضها و چالشهای مهمی وجود دارد.
۱. محور سلامت و پیشگیری در برابر محور فرهنگی
رویکرد سلامتمحور بر تشخیص سریع و درمان یا توانبخشی به موقع کودک کمشنوا تأکید دارد. غربالگری نوزادان، تجویز سمعک، کاشت حلزون، و خدمات توانبخشی شنیداری–گفتاری، همگی با هدف کاهش یا حذف پیامدهای ناشنوایی طراحی شدهاند تا کودک بتواند در جامعه شنوا حضور فعال داشته باشد.
اما شعار سازمان بهزیستی، تمرکز اصلی را بر زبان اشاره و زیست مستقل ناشنوایی میگذارد؛ رویکردی که بهطور غیرمستقیم این پیام را القا میکند که ناشنوایی یک وضعیت «پایدار و غیرقابل تغییر» است و مسیر بهینه برای افراد، زندگی در چارچوب جامعه ناشنوایان و زبان اشاره است، نه ادغام در جامعه شنوا.
۲. تناقض با اصل مداخله زودهنگام
شواهد علمی بینالمللی (مانند گزارشهای JCIH – Joint Committee on Infant Hearing) نشان میدهد که اگر کودک پیش از ۶ ماهگی تشخیص داده شده و تحت مداخله مناسب (سمعک یا کاشت حلزون و توانبخشی شنیداری–کلامی) قرار گیرد، در بسیاری موارد میتواند به سطوح زبانی و تحصیلی همتراز همسالان شنوای خود برسد.
تأکید یکجانبه بر زبان اشاره، این پیام را منتقل میکند که استفاده از فناوری و مداخله شنیداری ضرورتی ندارد یا در اولویت دوم است. این رویکرد میتواند والدین را سردرگم کرده و سبب تاخیر در تصمیمگیری درمانی و توانبخشی شود که بهطور مستقیم با اصل «مداخله زودهنگام» در تضاد است.
۳. تعارض با پیشرفتهای فناورانه
در دو دهه اخیر، فناوریهای کمکشنوایی پیشرفت چشمگیری داشتهاند:
سمعکهای دیجیتال با الگوریتمهای حذف نویز و پردازش گفتار.
کاشت حلزون شنوایی چندکاناله با قابلیت برنامهریزی دقیق.
سامانههای هوشمند توانبخشی شنیداری و نرمافزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی.
این فناوریها امکان بازتوانی شنوایی و گفتاری کودکان ناشنوا را بیش از هر زمان دیگری فراهم کردهاند. تمرکز بر زبان اشاره بدون توجه به این امکانات، عملاً با روند جهانی یکپارچهسازی افراد کمشنوا در جامعه شنوا ناسازگار است.
۴. پیشگیری از عوارض ناشنوایی و مشارکت اجتماعی
ناشنوایی درماننشده یا توانبخشینشده میتواند پیامدهایی همچون:
تأخیر زبانی و تحصیلی،
محدودیت در فرصتهای شغلی،
افزایش خطر مشکلات روانشناختی و اجتماعی
به دنبال داشته باشد.
هدف اصلی نظامهای سلامت، کاهش این عوارض و فراهمسازی زمینه ورود فرد به جامعه شنوا است. شعار «گسترش حیات اجتماعی با زبان اشاره» این خطر را دارد که به جای پیشگیری از عوارض، آنها را تثبیت کند و افراد را به جامعهای مجزا و حاشیهای محدود سازد.
۵. ضرورت تلفیق دو رویکرد
البته باید تأکید کرد که نفی کامل زبان اشاره نیز صحیح نیست. زبان اشاره میتواند یک ابزار مکمل برای خانوادهها و کودکانی باشد که:
به هر دلیل کاندیدای کاشت حلزون یا استفاده مؤثر از سمعک نیستند،
یا در مراحل گذار توانبخشی نیاز به شیوه ارتباطی جایگزین دارند.
اما سیاستگذاری کلان باید بر اولویت مداخله پزشکی–توانبخشی زودهنگام و استفاده از فناوریهای نوین متمرکز باشد و زبان اشاره بهعنوان یک ابزار حمایتی و نه هدف اصلی در نظر گرفته شود.
شعار «گسترش حیات اجتماعی ناشنوایان با زبان اشاره» اگرچه از منظر حقوق فرهنگی قابل احترام است، اما با اهداف اصلی حوزه سلامت شنوایی ـ یعنی تشخیص به موقع، مداخله زودهنگام، بهرهگیری از فناوریهای نوین و پیشگیری از عوارض ناشنوایی ـ در تضاد آشکار قرار دارد. سیاستگذاری بهینه باید تلفیقی باشد: تمرکز اصلی بر بازتوانی شنیداری–کلامی و ورود کودک به جامعه شنوا، همراه با بهرسمیت شناختن زبان اشاره بهعنوان ابزار مکمل برای گروههای خاص. تنها در این صورت میتوان از تضاد موجود عبور کرده و به عدالت، سلامت و مشارکت واقعی اجتماعی کودکان ناشنوا و کمشنوا دست یافت.
به قلم دکتر قراشی اودیولوژیست و فوق دکترای توانبخشی شناختی