به گزارش تریبون تبریز آیتالله سید اسدالله مدنی از جمله عالمان برجستهای بود که در ایران و عراق در دفاع از مرجعیت شیعه نقش بسزایی داشت.
وقتی آیتالله مدنی در دفاع از مرجعیت شیعه کفن پوشید
وقتی آیتالله العظمی حکیم علیه کمونیستها فتوی دادند، موضعگیری تندی علیه وی صورت گرفت و صراحتاً با آیتالله حکیم و دیگر روحانیون به مخالفت پرداختند. آیتالله مدنی که از شاگردان و ارادتمندان آیتالله العظمی حکیم بود، در مقابل این مخالفت، موضعگیری کرد و دست به سازماندهی تظاهراتی علیه رژیم [عبدالکریم] قاسم زد. وی با قید اینکه «اگر نتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت این حرکت بشوم» کفن پوشید و به میان مردم رفت و با سخنرانیهای خود، آنان را به مقاومت در مقابل رژیم فرا خواند. سپس همراه با عدهای از طلاب، کفنپوشان، پیاده به خدمت آیتالله حکیم که بهعنوان اعتراض به اقدامات ضد دینی رژیم به شهر کوفه رفته بودند، رسیدند و از وی خواستند تا اعلام جهاد نماید.
همراهی عشایر عراق با آیتالله مدنی
آیتالله مسلم ملکوتی ـ از یاران نزدیک آیتالله مدنی ـ که آن روزها در عراق بود، در این باره میگوید: «وقتی آیتالله حکیم علیه کمونیستها فتوا داد، رژیم عبدالکریم قاسم با وی به مخالفت برخاستند. در این هنگام، آیتالله مدنی شروع به کار کرد و یک طایفه از محصلین علوم دینی را در مسجد کوفه جمع نمود و بر علیه آنها سخنرانی نمود. در نتیجهی این فعالیتها، عشایر مسلمان عراق از روحانیت و اسلام، اظهار پشتیبانی نمودند و جمعی از اهالی دهات و قراء اطراف به کوفه آمدند و دست به راهپیمایی اعتراضآمیز زدند».
این اقدام ابتکاری شهید مدنی ، باعث هراس مسئولان حکومتی عراق شد؛ به طوریکه آنان در روابط خود با مراجع روحانیون خاصه، آیتالله العظمی حکیم تجدیدنظر کردند.
واکنش آیتالله مدنی پس از اهانت بعثیها به آیتالله حکیم
همچنین آیتالله علی آلاسحاق از شاگردان و دوستان آیتالله مدنی در این رابطه میگوید: با آیتالله مدنى در نجف آشنا شدیم. ایشان فردى انقلابى بود و هر کس با ایشان آشنا میشد به حلقه انقلابیون میپیوست. کارى که در زمان ایشان انجام میدادم نتیجه نظر و صلاحدید ایشان بود. من، آشیخ على ستارى و کمیلى با هم بودیم… نزد آقاى مدنى رفتیم. بعثىها عکس آقاى حکیم را در روزنامه «صوت الاحرار»، (صداى آزادى) به صورت زشتى انداخته بودند. به این خاطر به منزل شهید مدنى رفتیم. ایشان یک جمله بیشتر نگفت: «حالا دیگر زیرزمین براى آدم بهتر از این است که روى زمین باشد. با این خفت و شرمندگى و عجز و ناتوانى که داریم، بهتر است که بمیریم.» بعد از آن دیگر چیزى نگفتند. ما از همانجا بیرون آمده، به رگ آخر زدیم و به پاره کردن صوتالاحرار اقدام کردیم.