به گزارش تریبون تبریز، روی دیوار در خیابان، برگهای ساده و بینام چسباندهاند:
کار برای خانمهای زیر ۳۳ سال با درآمد عالی
ایرانی و اتباع
آیا بدنبال کسب درآمد هستید؟!
با اهدای تخمک در هر ماه درآمد میلیونی کسب کنید
مبلغ تخمک: ۱۴ تا ۱۶ میلیون
مبلغ جنین: ۱۷ تا ۱۹ میلیون
رحم جایگزین: ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون
به خانوادههایی که بچهدار نمیشوند. کمک کنید.
همین چند سطر، شاید بیش از هر تحلیل نظری، چهرهی جامعهای را آشکار میکند که در آن بدن زن به بخشی از چرخه اقتصاد غیررسمی بدل شده است.
این آگهی در ظاهر وعدهی «کمک به خانوادههای نابارور» میدهد، اما در واقع آینهای است از اجتماعی که فقر و بیقانونی، زنان را به فروش بخشی از وجودشان وادار کرده است.
در غیاب سیاستهای اجتماعی کارآمد، قانون شفاف و حمایت نهادهای رسمی، بدن زن تبدیل به منبع درآمد شده است؛ منبعی که بازار سیاه آن را تنظیم میکند، نه وجدان جمعی.
همین یک تکه کاغذ، خلاصه بیرحمانهای از وضعیت اجتماعی ماست؛ جایی که بدن زن به ابزار امرار معاش تبدیل شده است.
این یادداشت نه درباره یک آگهی، بلکه درباره ساختاری است که چنین آگهییی را ممکن میکند. جامعهای که در آن فقر اقتصادی، نبود قانون شفاف و انجماد عاطفی دست به دست هم دادهاند تا بدن زن، از ساحت انسانی خود خارج و به کالای قابل معامله بدل شود.
وقتی بقا بر کرامت پیشی میگیرد، رحم اجارهای و فروش تخمک دیگر پدیدههای حاشیهای نیستند؛ بلکه نشانههایی از بحرانی عمیقترند؛ بحرانی در قلب اخلاق، در بنیان عدالت و در مفهوم انسان.
پدیدههایی چون فروش تخمک، رحم اجارهای و حتی خرید و فروش جنین، به بازارهای پنهان و نیمهعلنی بدل شدهاند؛ بازارهایی که نشان میدهند بدن زن، در ساختار کنونی جامعه، به کالا تبدیل شده است. این کالاییشدن، فقط یک آسیب فردی نیست، بلکه نشانهی بحران در سطح ساختارهای اقتصادی، حقوقی و فرهنگی ایران امروز است.
در غیاب سیاستگذاری شفاف و نظام نظارت مؤثر، بدن زنان در معرض بهرهبرداری اقتصادی قرار گرفته است؛ بدون آنکه حمایت قانونی، بیمهای یا اخلاقی از آنان وجود داشته باشد.
از منظر جامعهشناختی، این وضعیت نتیجهی پیوند خوردن سه بحران همزمان است: فقر ساختاری، بیاعتمادی نهادی، و انجماد عاطفی در روابط اجتماعی.
نخست، فقر به شکل سیستماتیک زنان را به حاشیه رانده است. وقتی فرصتهای شغلی محدود، حمایت اجتماعی ناکافی و تبعیض جنسیتی گسترده باشد، بدن زن به آخرین منبع بقا بدل میشود. او در غیاب امنیت اقتصادی، از خود میفروشد تا زنده بماند؛ نه از سر میل، بلکه از سر اجبار ساختاری.
دوم، نبود چارچوب قانونی مشخص و نهادهای ناظر در حوزه اهدای رحم و تخمک، زمینه سوداگری پنهان را فراهم کرده است.
در چنین شرایطی، بدن زن به بخشی از چرخهی غیررسمی سرمایه تبدیل میشود؛ چرخهای که در آن سود و زیان، جای اخلاق و کرامت را میگیرد.در واقع، همانگونه که مارکس از «بیگانگی» انسان در مناسبات سرمایهداری سخن میگوید، در اینجا نیز زن از بدن خویش بیگانه میشود؛ بدنش دیگر بخشی از هویت او نیست، بلکه دارایییی است قابل واگذاری و مصرف.
سوم، این روند، به شکل عمیقی بر روان جمعی اثر گذاشته است. جامعهای که شاهد قیمتگذاری بر بخشهای بدن انسان است، به تدریج حساسیت اخلاقی خود را از دست میدهد.
وقتی آگهی «رحم اجارهای» بر دیوار خیابانها عادی میشود، یعنی روابط انسانی از درون تهی شدهاند.این همان چیزی است که میتوان آن را «انسداد عاطفی» نامید؛ جامعهای که دیگر توان همدردی ندارد، و فقر را نه فاجعه، بلکه قاعده میداند.
در سطح کارکردی، این وضعیت پیامدهایی خطرناک دارد: گسترش بازارهای زیرزمینی، تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای پزشکی و شکلگیری نوعی «بینظمی اخلاقی» در جامعه. زنان در این چرخه نه بهعنوان سوژههای اجتماعی، بلکه بهعنوان ابزار تولید و بازتولید زیستی تعریف میشوند.
کالاییشدن بدن زن فقط یک پدیدهی اقتصادی یا پزشکی نیست؛ بازتابی است از شکافهای عمیقتر میان دولت، جامعه و فرد. تا زمانی که فقر، تبعیض و بیقانونی سه ضلع مثلث سیاست اجتماعی باشند، بدن زنان همچنان میدان معامله خواهد ماند، نه میدان زندگی.
وقتی چنین آگهیهایی بر دیوارها عادی میشوند، نشانه جامعهای است که نه از درد، بلکه از بیحسی رنج میبرد؛ جامعهای که در آن «رحِم» به مفهوم زیستی باقی مانده، اما «رَحم» به معنای انسانی، یعنی شفقت و حمایت، در حال فراموشی است.
نبود «رَحم» و فروش «رحِم»؛ وقتی بدن زن کالا میشود
تریبون تبریز: امروزه، بدن زن به بخشی از چرخهی غیررسمی سرمایه تبدیل شده است؛ چرخهای که در آن سود و زیان، جای اخلاق و کرامت را میگیرد.
لینک کوتاه : https://tribunetabriz.ir/?p=36305
- ارسال توسط : esarbaz
- 7 بازدید
- بدون دیدگاه

















