باز هم نیمه تابستان گرم و یاد اتفاقاتی که در گذر از تاریخ پرفراز و نشیب این دیار نه تنها از یادها نرفته اند بلکه سال به سال مانند درختی که هر چند از دست دادن برگ و بار خود را دیده اما به رشد و بالندگی ادامه داده است.
مشروطه، تنها یک واژه نیست، جریانی است منشعب از اندیشه، خواستن، باور و حرکت. مسیری است که شیرزنان و دلاورمردان ما در سراسر ایران و بهویژه در سر همیشه سربلند آن آذربایجان، یکصد و چهارده سال قبل طی کردند و اگر چه خونهای زیادی برایش دادند که از ماتم آن خونها، قامت سروها خمیده، اما پای باورشان ایستادند و خواستهشان برای برقراری حکومت قانون را با امضای فرمان مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی در آستانه تحقق دیدند.
آن زمان که بنهادم سر به پاى آزادى
دست خود ز جان شستم از براى آزادى
فرخى ز جان و دل مىکند در این محفل
دل نثار استقلال جان فداى آزادى
و تبریز، همان شهری که مجاهدان، نویسندگان، بزرگان و مبارزان مشروطهخواهش، آنچنان ضربهای به بنیانهای منّیت زدند که این شیوه حکومتداری دیگر نتوانست کمر راست کند و در مسیری هر چند آهسته اما پیوسته به سمت و سوی قانونمداری حرکت کرد.
از آن جا که حضرت باریتعالی جلشانه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده، از اینرو در این موقع که اراده همایون ما بر این تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود.
چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبان شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین، تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیات وزرای دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت، ملت، مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود.
چه کسی باور میکند خون صدها نفر از مردم ایران زمین، مردمان شهرهای دور و نزدیک این مملکت ریخته شد تا مظفرالدین شاه قاجار این جملات را بهعنوان ابلاغ نامه مشروطه پذیرفت و بهعنوان شخص اول مملکت آن را امضا کرد؟
چه کسی باور میکند از خون جوانان همین سرزمین، آنقدر لاله دمید تا موجی از شور و خواستن را به راه انداخت و صدها سال سلطنت بیچون و چرا در ایران زمین را تحت شعاع قرار داد؟
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
اما این اتفاق افتاد و ما امروز در سالروز به ثمر نشستن یکی از اولین تلاشهای مردمی و همگام شدن اقشار مختلف جامعه، وامدار بسیاری از افراد سرشناس و البته گمنامانی هستیم که یاد و خاطرهشان لابهلای صفحات قطور تاریخ این مرز و بوم جامانده اما یادشان و یادواره تلاش و خواستنشان همچون رودی به مسیر خود ادامه داده است.
تاریخ ایران زمین و تاریخ فراملی، آزادگی، میهندوستی و تدین تا همیشه کلمات ستارخان را در دل و جان خود زنده نگاه میدارد که زمان پایین آوردن پرچمهای تسلیم از درب خانههای شهر به کنسول روس میگفت: ما برای جانمان نمیجنگیم، ما برای ایران و آزادی و مشروطه میجنگیم. میخواهیم از آتش دلها برای دشمن جهنمی سوزان بسازیم؛ اگر در برابر زورگو سر خم کنی، زورمندتر میشود. تبریز باید بشورد، باید سرش را بالا نگه دارد.
کلماتی که مشروطهخواهان دیروز را به آزادگان، اخلاقمداران و تلاشگران امروز متصل کرد تا یادمان بماند نه تنها تبریز بلکه تمام ایران زمین یک دل و متحد، قانونمداری و دوری از خودرایی و استبداد شاهانه را خواست و برای رسیدن به آن چه خونها که نداد و از چه خواستهها که نگذشت.
امروز، روز تمام افرادی است که دل در گرو تعهد، قانون و اخلاق دارند و از دل و جان، درگذشتگان راه اعتلای میهن از دیروز تا همیشه تاریخ را حرمت مینهند.
میتوانیم گذشته را چراغ آینده سازیم و از تلاشهای انجام گرفته و خونهای هدیه شده به میهن بیاموزیم که هیچ تلاشی برای نیل به هدفی والا و ارزشمند بیثمر نمیماند؛ این شاید یکی از سادهترین و بزرگترین درسهای مشروطه باشد. درسی که امیدواریم لابهلای سخنرانیها، یادمانها، همایشهای کوچک و بزرگ، مقالات پرطمطراق و ارجاعات متعدد از دیده نازکاندیشان دور نماند.