به گزارش تریبون تبریز، شاید تازهکار باشم در مقایسه با پیشکسوتانی که سالهاست با لنز و نور، واقعیت را ثبت میکنند، اما در این مسیر، با گذشت شش سال، هر روز شاگردم؛ در هر حال تلاش میکنم بخشی از این فریاد خاموش باشم؛ تماشاگر نباشم، ثبتکننده باشم. روایتگر لحظاتی که گاهی نه در کلمات، که تنها در قابها میگنجند.
تصویر من نه صرفاً مستنداتی برای امروز، بلکه حافظهایست برای فردا.
در این سالها، دوربینم شاهد آتشسوزیهای مهیب بوده، انفجار خانههایی که ناگهان به سکوت فرو ریختند، خون و جسدهایی که تنها مرز میان زندگی و مرگ را نشان میدادند.
شاهد تاریخ بودهام، در دل خطر، در آستانهی جنگ، و گاهی میان تجربههایی که نه در کلام، که فقط در تصویر میگنجند و در تمام این لحظات، چیزی که هرگز خاموش نشد، امید بود؛ در چشمان مردمی که هنوز ایستادهاند.
من با اقشار مختلف جامعه زندگی کردهام. از هم کلامی با اراذل و معتادان گرفته تا زیست چند روزه در دشتهای باز عشایر. از اتاقهای کمنور خانههای سالمندان تا سکوت سنگین بخش کودکان بستری در بیمارستان رازی تبریز… هر تصویر، برای من نه فقط یک ثبت، بلکه یک همزیستی بوده؛ تجربهای عمیق، انسانی و گاه تکاندهنده.
یکی از آن لحظات که برای همیشه در قلبم خواهد ماند، ثبت لحظات تدفین پیکر شهدای جنگ دوازدهروزه است؛ تدفین همان سربازانی که همسن و حتی همنام من بودند و پدران و مادرانشان بر سرخاکشان ضجه میزدند… دوربین در دست داشتم، اما بغض در گلو و با اشکی پشت لنز در آن لحظات، فقط ثبت نمیکردم بلکه با آن غمِ مشترک زندگی میکردم.
به راستی بعضی روزها قابها از درد پُر میشوند و بعضی وقت ها شاترها با بغض فشرده میشوند.
در تمام این سالها، زیر باران، برف، طوفان یا آفتاب سوزان، کار کردهام؛ در امنیت کامل یا ناامنترین شرایط، با دلهره و استرس اما ادامه دادم، با دستمزدی ناچیز که تنها نشانیست از این واقعیت که ما برای پول عکس نمیگیریم؛ ما برای عشق به واقعیت و مردم عکس میگیریم.
شیرینترین لحظات، کنار کودکان سندروم داون یا معلولان ذهنی گذشت؛ وقتی بدون قضاوت، بیهیچ ترسی با تو بازی میکنند، انگار دنیا همانقدر ساده و پاک است که باید باشد.
و سختترین حسی که تجربه کردم، گزارشی از غسالخانه وادی رحمت تبریز بود. آنجا که غسالان با سکوت میشویند، گورکنها با خاک، آرام میپوشانند و مرگ، وقتی پشت دوربین مینشیند، دیگر صرفاً پایان نیست؛ آینهایست از زیست و حقیقت.
افتخار من، ثبت چهرهی زنانیست که در مشاغل سخت کار میکردند، در میدانهای ورزشی میدرخشیدند یا با جسارت به سمت رویاهای خود حرکت میکردند و یا مادری برای صدها کودک بیسرپرست بودند. قدرت زن را در تصویر نمیتوان کتمان کرد و این، افتخار من بوده است.
و در نهایت باید بگویم ما عکاسهای خبری، در هیچ صحنهای دیده نمیشویم. نه در قاب، نه در تشویق، نه در تحلیل. اما اگر نبودیم، شاید هیچکس تصویر روشنی از آنچه میگذرد، نداشت.
ما را کسی نمیبیند، چون ما از پشت لنز میبینیم. اما همان قابها، میتوانند تاریخ را تغییر دهند؛ امروز، در روز خبرنگار، به احترام تمام کسانی میایستم که با دوربین، چشم جامعه شدهاند و باور دارم شاید ما دیده نشویم، اما آنچه دیدهایم، تا همیشه خواهد ماند.
ما را کسی نمیبیند؛ اما ما دیدهایم
تریبون تبریز: من یک عکاس خبریام؛ در جهانی که هر لحظه با واژهها پر میشود، تصویر گاه سکوتیست که بیش از هزار واژه فریاد میزند.
لینک کوتاه : https://tribunetabriz.ir/?p=34032
- ارسال توسط : esarbaz
- 11 بازدید
- بدون دیدگاه