به گزارش تریبون تبریز موضوع کوتاه و مختصر بود که از دانشگاه پیام نور ارسال شده بود فارغ التحصیل مادر و دختری در یکی از واحدهای دانشگاهی این دانشگاه در شهرستان مراغه آذربایجان شرقی، شاید در نگاه اول چند کلمه در کنار هم بود اما یکی حساس و کنجکاوی باعث شدم تصورات ذهنیم به لباسهای و کفشهای و زندگی های لاکچری امروزی رفت که بعضی از مادران برای خود و فرزندانشان درست و در فضای مجازی در بوق و کرنا میکنند اما این مادر دختری جنسش از این کارها جدا بود و به سمت علم و دانش آموختن رفته بود و این زیبا به به نظر میرسید.
سریع شمار تماس این مادر و دختری را که به ترتیب متولد ۱۳۵۵ و ۱۳۸۰ بودند و در رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور دیروز فارغ التحصیل شده بودند را پیدا کردم و پای صحبتهای شنیدنیشان نشستم.
همکلاسی شدن مادر و دختر در دانشگاه
خانم نادره فرزنده احمدی با شوق از تحصیل کنار دختر کم سن و سالش سخن می گفت و عنوان کرد: که خیلی زیبا و دل نشین بود این زمان چرا که آرزویی را که چندین سال قبل بنا به دلایلی کنارش گذاشته بودم در کنار دختر خودم بهش رسیدم و برای خودم برآورده کردم.
وی انصراف از تحصیل در رشته زبان و سال ۷۶ را حسرت زندگی خود می داند و ادامه می دهد در این سال از رشته زبان انصراف دادم اما همیشه و همه جا وقتی حرف درس و کلاس و دانشگاه می شد با دلی شکسته یاد این اتفاق و سرگذشت خودم می افتادم تا اینکه وقتی برای ثبت نام دخترم به دانشگاه رفتم و همکلاسی دوران مدرسه را به عنوان یکی از مسئولان دانشگاه دیدم این حسرت و انگیزه با حرفهای این همکلاسی قدیمی برای راغب کردن من به ادامه تحصیل در من جوانه زد و مشتاق برای ادامه تحصیل شدم.
خانم احمدی گفت: برای تحقق این آرزو با دخترم در دانشگاه ثبت نام کردیم و کنار هم در کلاسهای دانشگاه نشستیم و باهم پلههای علمی را بالا رفتیم و برای هم دلیل و مشوق و انگیزه شدیم.
این مادر درباره عکس العمل دانشجویان، اساتید و کادر دانشگاه به این موضوع گفت: اوایل که هیچ کس نمی دانست منتها با گذشت زمان و سر بحث جالبی که درباره اختلاف سنی والدین با فرزندان صحبت می شد با پرسشی از سوی استاد که فرزندان شما چقدر با شما فاصله سنی دارند و منم با دستم دخترم را نشان دادم که کنار دستم نشسته بود همه تعجب کردند و جو کلاس بهم ریخت.
وی از جملاتی که در این مدت شنیده بود خاطرات خوشی هم داشت از جملاتی مثل سرباز رفتن پدر و پسر رو دیده بودیم اما دانشگاه رفتن مادر و دختر را ندیده بودیم، خانوم تو مدرسه مراقب رفت و آمد دخترتونو بودید حالا هم اومدین دانشگاه دنبالش؟ به دخترتون حسودی کردین و … به عنوان نمونه جملاتی که برای این اتفاق می شنیده یاد کرد و حتی از بعضیها هم با این عنوان که میگفتند حسودی من و دخترم را میکردند و با صراحت میگفتند بهت حسودی میکنیم که با دختر تو دانشگاه کنار هم هستید سخن گفت.
احمدی اما در پایان در کنار خاطرات خوش از استرسی که در طی تحصیل به تبع وظیفه همسری و مادری داشته هم برایم حرف زد چرا که با ازدواج دخترش در ایام دانشجویی در کنار تحصیل باید وظیفه مادری از جمله تهیه جهیزیه و فراهم آوردن زمینهً شروع زندگی برای دخترش را هم انجام میداد.
این دانشجوی تازه فارغ التحصل شده از دانشگاه خیلی با غرور گفت معدلش از دخترش با یک نمره اختلاف کم بوده اما اگر مشغله کمتری داشت حتما می توانست این فاصله را جبران کند و اینکه قصدی برای ادامه تحصیل ندارد چون مسئولیت مادری باوجود فرزند پسر نوجوانش در منزل سنگینی می کند و دیگر نمی تواند به ادامه تحصیل فکر کند.
خاطرات شیرین هم کلاسی شدن با مادر در دانشگاه
اما دختر قصه این داستان مادر دختری ما که بنظر میرسد خیلی کم حرف هست از تجربه دانشجویی با مادرش به عنوان یک تجربه قشنگ و زیبا یاد کرد و گفت: دوران زیبایی را با مادرم در دانشگاه گذراندیم و خیلی به این روزها افتخار می کنم چرا که مادرم در کنارم بود.
صنم علیزاده در پاسخ به اینکه بالاخره یک دختر جوان در دانشگاه بوده و حتما وجود مادر در این فضا برایش محدودیت و سختی داشته گفت: اصلا چرا که مادرم عین یک دوست کنارم بود و دلیل زیبا بودن این دوران صمیمیت من و مادرم هست که باهم عین یک رفیق هستیم.
وی از شیطنتهای این دوران هم برایم گفت که مثلا وقتی مادرم شب امتحان از خواندن درس خسته می شد و من در مقابل با انگیزه درس میخواندم ایشان هم برای خواندن و شب بیداریهای قبل امتحان شوق پیدا میکرد و بر عکس من هم همین اتفاق را تجربه میکردم تا در واقعه دلیلی هم به عنوان رقیب بودن برای ادامه تحصیل هم شدن بودیم.
خانم علیزاده هم نظر با مادرش بود که فعلا قصدی برای ادامه تحصیل ندارد و ترجیح میدهد به عنوان یه دختر صاحب شغلی در حوزه تحصیلی شود و بتواند به جامعه و هموطنانش کمک کند و در این مورد امیدوار بود که مسئولان این درخواست او را اجابت و یاری کنند.
در پایان باید بگویم منم به این مادر دختری دانشجویی به واقع حسادت کردم چون تجربه زیبایی را کنار هم داشتند چرا که کمتر پیش می آید مادر و دختری در این سطح از دانش کنارهم، روی نیمکتهای علم و دانش بنشینند اما در سایه این حسادت از ته دل بهترینها را برای این مادر و دختر قصه امروزمان آرزو می کنیم و امیدواریم رشته موفقیت این دو همچنان ادامه داشته باشه.
به امید موفقیت تک تک مردمان این مرزو بوم زر خیز.