• امروز : پنج شنبه - ۱۷ آبان - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 7 November - 2024
2

ماجرای سوزاندن نامه‌های آیات حکیم، خوئی و میلانی توسط آیت الله قاضی

  • کد خبر : 13608
  • ۲۰ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۷
ماجرای سوزاندن نامه‌های آیات حکیم، خوئی و میلانی توسط آیت الله قاضی
تریبون تبریز: در جیب بغلى مصرى (لباده) خودم نامه‌هایى از آیات عظام مثل آقاى حکیم، میلانى، خویى و دیگران داشتم و ابدآ صلاح نبود آنها را کسى ببیند لذا همه آنها را بیرون آورده و با سرعت نگاه کردم و اغلب پاره کرده و یک دفعه به داخل بخاری‌ای که از زغال سنگ روشن مى‌شد گذاشتم و تمامآ سوختند...

به گزارش تریبون تبریز، آیت‌‎الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از پیشگامان مبارزه با رژیم پهلوی بود که سابقه چندین مرتبه زندان و بازداشت در دوران ستمشاهی را در کارنامه داشت. اولین بار او در آذر ماه ۴۲ به خاطر فعالیت های سیاسی بازداشت و زندانی شد.

آن شهید بزرگوار شرح دستگیرى اول خود را اینچنین روایت می‌کند:

«… مرتضى واقف از مأمورین سازمان امنیت که با جمع زیادى (قریب شصت نفر) از مأموران سازمان براى حرکت دادن من به تبریز آمده بودند مرا موقع شب که تنها از مسجد مى‌آمدم و بعد از اینکه از مسجد خارج شدم، بردند. در مسجد شعبان اطلاع دادند که سید احمد خسروشاهى را بردند سازمان. موقع بیرون آمدن از مسجد اطلاع دادند که در سر کوچه ماشین و جمع زیادى از مأمورین ایستاده‌اند. من دیدم اگر پیاده بیایم، مردم هم فهمیده و با من خواهند آمد. آن وقت امکان دارد مأمورین موقع سوار کردن من، اسباب زد و خوردى شود.

نور چشمان، آقا سیدمحمدحسن و آقا سیدمحمدرضا نیز همراه من بودند. هوا بسیار سرد بود و کم کم برف ریزش داشت. به نور چشمى گفتم: تاکسى نگاه دارید تا با تاکسى برویم و نظرم عمده بر این بود که مردم نرسند و زودتر بر کوچه منزل خودمان برسیم. هر چه خواهد شد بشود ولى از مردم کسى دچار زد و خورد در آن موقع گرفتارى من نباشد…

نور چشمان با من سوار شدند و کسى همراه نگذاشتیم و تند آمدیم. به‌سر کوچه منزل خودمان که رسیدیم و تاکسى ایستاد، من خواستم پیاده شوم. مأمور سازمان از کماندوها بود ـ که بعدآ شناختم همان مرتضى واقف است که آیت‌الله آقاى خمینى را هم از قم او آورده بود ـ نگذاشت من پیاده شوم…

ما را حرکت دادند… یکسره آمدیم به سازمان سلب امنیت از مسلمانان. وارد اطاق شدیم. هر دو عزیزانم با من بودند و چند دقیقه کسى در اطاق نبود و بعدآ واقف نامبرده وارد شد… پس از لحظاتى مهرداد که رئیس سازمان بود وارد شد و قدرى نشست. گفتم: بگذارید این دو فرزند من همراه من باشند. گفت: نمى‌شود. گفتم: یکى را بگذارید. گفت: امکان ندارد. در این موقع به مأمورین که در اطاق ایستاده بودند اشاره کرد که آقا سیدمحمدحسن و آقا سیدمحمدرضا بیرون روند و آنها را بردند و خودش آمد و رو به روى من نشست. خداوند عالم است در آن موقع جدایى و مفارقت از عزیزانم، در چه حالى بودم و عزیزانم در چه حال بودند؛ رنگ از صورتشان پرید. از اطاق خارج شدند. من سخت عصبانى شدم، گفتم: پاشو پدر سوخته از جلو چشمم. مهرداد تاب مقاومت نیاورد. دید نزدیک است صندلى را به کله‌اش بزنم. از اطاق رفت بیرون و من قدرى در اطاق قدم زدم در حالى که بیشتر نگران عزیزانم بودم.

وقت ظهر در جلوى قهوه‌خانه نگاه داشتند و اطاقى را که از قهوه‌خانه وارد آنجا مى‌شد تعیین کردند. من وارد شدم. بعد آقاى سیداحمد خسروشاهى هم وارد شد و ناهار خوردیم و حرکت دادند و شب تا صبح راه آمده بودیم. طرف هاى غروب وارد تهران پر جنجال کردند و از آنجا به قزل قلعه بردند و شب را با هم سحر کردیم.

شب من یادم افتاد که از دژخیمان ژاندارمرى و جلادان سازمان ممکن است کاغذهایى را که همراه داشتم و در جیب بغلى من بود بخواهند نگاه کنند. در آن وقت من نمى‌توانستم ندهم و اگر نمى‌دادم، ممکن بود با زور بگیرند و در جیب بغلى مصرى (لباده) خودم نامه‌هایى از آیات عظام مثل آقاى حکیم، میلانى، خویى و دیگران داشتم و ابدآ صلاح نبود آنها را کسى ببیند لذا همه آنها را بیرون آورده و با سرعت نگاه کردم و اغلب پاره کرده و یک دفعه به داخل بخاری‌ای که از زغال سنگ روشن مى‌شد گذاشتم و تمامآ سوختند…»

دستگیرى آقای قاضی در میان مراجع تقلید قم، نجف و مشهد بازتاب وسیعى یافت. به دنبال این دستگیرى آیات عظام حکیم، خویى، مرعشى نجفى، میلانى، علامه طباطبایى و دیگر علماى آذربایجان طى تلگراف‌ها و اعلامیه‌هایى این اقدام رژیم را محکوم کردند.

در مدتى که آیت‌الله قاضى در آن زندان به‌سر مى‌بردند، با مبارزان سایر شهرستان‌ها نیز آشنا شد. از آن جمله آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازى بود که این دوستى تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه یافت و به طور مداوم مکاتباتى میان آنها صورت مى‌گرفت.

پس از مدتى بلاتکلیفى در زندان، آقاى قاضى مورد بازجویى قرار گرفت. در خلال بازجویى، به ساواک تبریز دستور داده شد که ظرف ۴۸ ساعت اسناد و مدارک لازم علیه وى را جمع آورى و به مرکز ارسال کنند. پس از انجام بازجویى مأمور دو نظریه اعلام کرد: نخست به دلیل فقدان دلیل کافى جهت محکومیت، شفاعت آیت‌الله حکیم در خصوص آزادى وى پذیرفته شود و پس از اخذ تعهد کتبى از آقاى قاضى وى را آزاد کنند. دیگر آنکه او را براى مدتى از تبریز تبعید کنند.

آیت‌الله قاضى، آن گونه که نوشته است، قریب یک ماه و نیم یا چهل روز در آنجا بود و بعد هم همواره تحت نظر قرار داشت. آیت‌الله قاضى گرچه بعد از زندان همیشه تحت نظر بود، امّا هیچ‌گاه از فعالیت هایى که در جهت تداوم نهضت داشت، دست برنداشت. یکی از تاریخی ترین دیدارهای او، ملاقات با امام خمینی در سال ۱۳۴۳ بود.

پس از آزادی امام در پانزده فروردین سال ۱۳۴۳، شهید قاضی بلافاصله به دیدار رهبر نهضت اسلامی شتافت. در یکى از گزارش هاى ساواک آمده‌است: «… در بررسی هایى که به عمل آمده، معلوم شده که آقاى قاضى طباطبایى که باید تحت نظر ساواک باشد و بدون اجازه ساواک از تهران خارج نشود، پس از عزیمت آقاى خمینى به قم بین این دو نفر در قم ملاقاتى انجام گرفته که عکس ملاقات نامبرده نیز به‌ضمیمه تقدیم مى‌گردد. استنباط مى‌شود که در این ملاقات چنین تصمیم گرفته شده که آقاى قاضى طباطبایى بدون کسب اجازه از مقامات ساواک به تبریز رفته و براى ایام ماه محرم در آنجا باشد که بتواند ضمن تماس با آقاى خمینى به موقع مقتضى، به تحریکات سابق خود ادامه دهد.»

پس از این دیدار و اخذ دستور از امام(ره)، آقاى قاضى عازم تبریز شد. از این رو ساواک سریعا برای دستگیری مجدد ایشان وارد عمل شده و در اردیبهشت ۱۳۴۳، آیت الله قاضی برای دومین بار بازداشت و زندانی شد.

*منبع: کتاب «زندگانى و مبارزات آیت‌الله قاضى طباطبایى»؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

لینک کوتاه : https://tribunetabriz.ir/?p=13608

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.