• امروز : چهارشنبه - ۲۳ مهر - ۱۴۰۴
  • برابر با : Wednesday - 15 October - 2025
0

فرهنگ نفس‌کشیدن شهر: رابطه فرهنگ، تعاملات اجتماعی و محیط زیست شهری با نگاهی به تبریز

  • کد خبر : 35980
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۳
فرهنگ نفس‌کشیدن شهر: رابطه فرهنگ، تعاملات اجتماعی و محیط زیست شهری با نگاهی به تبریز
تریبون تبریز: محیط زیست شهری به عنوان بستر زندگی انسان‌ها، نه تنها شامل عناصر فیزیکی مانند ساختمان‌ها، جاده‌ها و فضای سبز می‌شود، بلکه به طور عمیق با فرهنگ و تعاملات اجتماعی در هم تنیده است. این پیوند عضوی، که در ظاهر ساده به نظر می‌رسد، در واقع بافتی پیچیده از روابط قدرت، هویت، زبان و تجربه‌های روزمره است که شهر را از یک تجمع جغرافیایی به موجودی اجتماعی تبدیل می‌کند.

به گزارش تریبون تبریز، فرهنگ، به مثابه مجموعه‌ای پویا از ارزش‌ها، باورها، رفتارها و نمادها، نه تنها نحوه تعامل افراد با یکدیگر را شکل می‌دهد، بلکه مستقیماً بر چگونگی استفاده از فضاهای شهری، الگوهای مشارکت اجتماعی و حتی ادراک امنیت و رفاه تأثیر می‌گذارد. در دنیای معاصر، که شهرنشینی با سرعتی بی‌سابقه در حال گسترش است، درک این رابطه دیگر یک انتخاب نظری نیست، بلکه ضرورتی برای طراحی شهرهایی انسان‌محور، پایدار و همدلانه محسوب می‌شود. این ضرورت، در شهرهایی مانند تبریز با تاریخ غنی، فرهنگ چندلایه و چالش‌های مدرنیته آشکار می‌شود، جایی که می‌توان دید چگونه فراموش کردن فرهنگ، فضاهای شهری را بی‌روح و تعاملات اجتماعی را سطحی می‌کند. فرهنگ شهری، که ریشه در تاریخ، موقعیت جغرافیایی و تجربه‌های مشترک جامعه دارد، فراتر از آداب و رسوم سنتی است؛ این فرهنگ شامل سبک‌های معماری، هنر خیابانی، موسیقی محلی، غذاهای سنتی، زبان گفتاری و الگوهای رفتاری روزمره است. این عناصر، در کنار هم، هویتی جمعی خلق می‌کنند که احساس تعلق به مکان را در شهروندان تقویت می‌نماید. این تعلق، که در نظریه‌های جامعه‌شناختی به عنوان «سرمایه اجتماعی» شناخته می‌شود، پایه‌ای برای اعتماد متقابل، همکاری و مشارکت در امور جمعی فراهم می‌آورد. روبرت پاتنام، در تحلیل خود از جوامع دموکراتیک، نشان داده است که جوامعی که سرمایه اجتماعی بالایی دارند، نه تنها در برابر بحران‌ها مقاوم‌ترند، بلکه شهروندان آن‌ها تمایل بیشتری به مراقبت از محیط زیست و فضاهای مشترک دارند. این سرمایه از طریق تعاملات روزمره در بازارها، پارک‌ها، کافه‌ها و جشنواره‌ها تولید می‌شود. بنابراین، شهرهایی که فرهنگ محلی خود را در فضاهای عمومی و برنامه‌های شهری زنده نگه داشته‌اند، نه تنها هویت بصری و معنایی قوی‌تری دارند، بلکه جوامعی فعال‌تر و مسئولیت‌پذیرتر پرورش می‌دهند. میدان نقش جهان در اصفهان، نمونه‌ای کلاسیک از این هویت جمعی است: فضایی که همزمان مذهبی (مسجد شیخ لطف‌الله)، سیاسی (علی‌قاپو)، تجاری (بازار قیصریه) و تفریحی (میدان برای بازی چوگان) بوده است. این میدان نه تنها نمادی از قدرت صفویان بود، بلکه فضایی برای گرد هم آمدن مردم از همه طبقات اجتماعی. امروزه نیز، با وجود فرسودگی برخی ساختارهای اجتماعی، این میدان همچنان به عنوان قلب فرهنگی اصفهان عمل می‌کند و جذابیت اجتماعی خود را حفظ کرده است—نشان از این که فضاهایی که بر پایه فرهنگ طراحی شوند، توانایی بقا در طول قرون را دارند.
اما این رابطه عضوی میان فرهنگ و فضا، در چارچوب نظری هنری لوفلین، عمیق‌تر از آن است که صرفاً فرهنگ در فضا «نمایش» داده شود. لوفلین در کتاب «تولید فضا» استدلال می‌کند که فضا محصولی صرفاً فیزیکی یا معماری نیست، بلکه «تولید اجتماعی» است، یعنی فضا هم‌زمان هم «تولیدکننده» و هم «تولیدشده» از روابط اجتماعی، قدرت‌ها و فرهنگ‌های جاری در جامعه است. از این منظر، هر پارک، هر میدان و هر کوچه، نه تنها مکانی برای عبور، بلکه صحنه‌ای برای اجرای روزمره فرهنگ است. این اجراها از سلام کردن همسایه‌ها تا برگزاری جشن‌های محلی، آنچه را که روبرت پاتنام «سرمایه اجتماعی» می‌نامد، شکل می‌دهند. اما این اجراها خود تحت تأثیر ساختارهای فضایی قرار دارند. به عبارت دیگر، طراحی فضا می‌تواند این اجراها را تسهیل یا مختل کند. این دیدگاه، شهر را از حوزه فنی خارج کرده و آن را به میدانی برای اجرای روزمره فرهنگ تبدیل می‌کند. در این چارچوب، فضاهای شهری نه تنها شکل می‌گیرند، بلکه توسط روابط اجتماعی، قدرت‌ها و فرهنگ‌های جاری در جامعه بازتولید می‌شوند.
این بازتولید فرهنگی در فضا، در شهرهای موفق جهانی به وضوح دیده می‌شود. کپنهاگ، با سیاست‌های بلندمدت خود برای تبدیل شهر به «فضایی برای انسان‌ها»، نشان داد که چگونه طراحی فرهنگ‌محور(مانند پیاده‌سازی خیابان‌های مرکزی، ایجاد کافه‌های خیابانی و تشویق دوچرخه‌سواری) می‌تواند به‌تدریج فرهنگی جدید از مشارکت و تعامل اجتماعی بسازد. این فرهنگ، که امروزه بخشی از هویت ملی دانمارک شده، ریشه در تصمیمات برنامه‌ریزی‌شده دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دارد. در سوی دیگر جهان، مراکش با حفظ بازارهای سنتی (سوق‌ها) نشان می‌دهد که حتی در شهرهای کم‌درآمد، فضاهایی که بر پایه فرهنگ تجارت و گفت‌وگو طراحی شده‌اند، می‌توانند به‌عنوان قلب تپنده اجتماعی عمل کنند. در این بازارها، خرید تنها هدف نیست؛ بلکه مذاکره، شنیدن داستان‌های قدیمی از بازرگانان و حضور در فضایی نیمه‌سایه و پر از رایحه ادویه‌ها، تجربه‌ای فرهنگیاجتماعی عمیق خلق می‌کند. این مدل نشان می‌دهد که حتی در شهرهای کم‌درآمد، طراحی فرهنگ‌محور می‌تواند به همبستگی اجتماعی کمک کند.
در ایران نیز این رابطه عضوی میان فرهنگ، فضا و تعامل، در طول تاریخ شکل‌گرفته است. میدان نقش جهان در اصفهان، نمونه‌ای کلاسیک از فضای عمومی چندلایه است که همزمان مذهبی (مسجد شیخ لطف‌الله)، سیاسی (علی‌قاپو)، تجاری (بازار قیصریه) و تفریحی (میدان برای بازی چوگان) بوده است. این میدان نه تنها نمادی از قدرت صفویان بود، بلکه فضایی برای گرد هم آمدن مردم از همه طبقات اجتماعی. امروزه نیز، با وجود فرسودگی برخی ساختارهای اجتماعی، این میدان همچنان به‌عنوان قلب فرهنگی اصفهان عمل می‌کند و جذابیت اجتماعی خود را حفظ کرده است—نشان از این که فضاهایی که بر پایه فرهنگ طراحی شوند، توانایی بقا در طول قرون را دارند. در مقابل، تهران با رشد انفجاری و مهاجرت گسترده، با چالش «از دست رفتن هویت محلی» مواجه است. اگرچه پارک‌هایی مانند جمشیدیه یا کوهسار و رویدادهایی مانند «شب‌های موزه» تلاش‌هایی برای بازگرداندن تعاملات اجتماعی به فضاهای شهری هستند، اما این تلاش‌ها اغلب پراکنده و بدون چارچوب سیاستی یکپارچه‌اند و نمی‌توانند جایگزین ساختارهای محلی از دست رفته شوند.
اما شهری که در این میان می‌تواند الگویی غنی برای تحلیل این پیوند باشد، تبریز است. شهری با تاریخی هزاران‌ساله، موقعیت استراتژیک در جاده ابریشم، و فرهنگی غنی که ریشه در ترکیب هویت‌های تجاری، مذهبی و زبانی دارد. بازار تبریز، یکی از بزرگ‌ترین بازارهای سرپوشیده جهان و میراث فرهنگی یونسکو، هنوز هم نه تنها مرکز تجاری، بلکه فضایی برای تعاملات اجتماعی، مذاکرات فرهنگی و حفظ سنت‌های حرفه‌ای است. در این بازار، صدای چکش آهنگران، بوی چای دم‌کرده در حسینیه‌های کوچک و گفت‌وگوهای ترکی فارسی، بافتی زنده از فرهنگ شهری را خلق می‌کنند. همچنین، مراسم‌هایی مانند چهارشنبه‌سوری یا جشن نوروز در محله‌های قدیمی مانند امیرخیز و لاله هنوز هم با حضور گسترده خانواده‌ها، حس جمعیت و تعلق موضعی را تقویت می‌کنند. این تعاملات، که ریشه در فرهنگ آذربایجانی دارند، سرمایه اجتماعی پنهانی هستند که شهر را در برابر فرسایش‌های مدرنیته مقاوم نگه داشته‌اند.
با این حال، تبریز نیز از چالش‌های رایج شهرهای معاصر در ایران در امان نیست. رشد بی‌رویه شهری، جایگزینی سبک‌های زندگی سنتی با مصرف‌گرایی، و کاهش نقش زبان ترکی آذربایجانی در فضاهای عمومی، به‌تدریج بافت فرهنگی شهر را فرسایش داده است. مجتمع‌های مسکونی جدید در حاشیه‌های شهر با طراحی‌های یکنواخت و فاقد فضاهای اجتماعی نه تنها تعاملات را کاهش داده‌اند، بلکه حس بیگانگی را در میان ساکنان تقویت کرده‌اند. این وضعیت، نمونه‌ای عینی از آن است که چگونه برنامه‌ریزی شهری بدون توجه به عادت واره ها فرهنگی جامعه، می‌تواند به‌جای ایجاد «شهر»، تنها «تراکم جمعیت» تولید کند. پیر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، با مفهوم «عادت واره ها» (habitus) توضیح می‌دهد که افراد بر اساس پیشینه فرهنگی و اجتماعی خود، به‌صورت ناخودآگاه، نحوه رفتار، حرکت و حتی نگاه کردن به فضا را یاد می‌گیرند. بنابراین، طراحی فضایی که با عادت واره ها جامعه هم‌خوانی نداشته باشد. مثلاً یک میدان مدرن با کف‌سازی شیشه‌ای در قلب یک محله سنتی، نه‌تنها تعامل را تشویق نمی‌کند، بلکه ممکن است احساس بیگانگی و طردشدگی را تقویت کند. این چالش، در تبریز به‌ویژه در دهه‌های اخیر پس از جنگ ایران و عراق و موج گسترده مهاجرت به شهر، تشدید شده است. سیاست‌های یکسان‌سازی فرهنگی، کاهش استفاده از زبان محلی در فضاهای عمومی و رسانه‌ها، و جایگزینی سبک‌های زندگی سنتی با مصرف‌گرایی شهری، به‌تدریج بافت فرهنگی تبریز را فرسایش داده‌اند. این فرسایش، نه تنها هویت را تضعیف کرده، بلکه تعاملات اجتماعی را نیز دچار بحران کرده است؛ چرا که زبان، به‌عنوان ابزار اصلی ارتباط، هنگامی که از فضای عمومی کنار گذاشته شود، فاصله نامرئی میان افراد را گسترش می‌دهد. ادوارد سوج، جغرافیدان انتقادی، می‌گوید که «فضا همیشه سیاسی است» و در مورد تبریز، سیاست‌های زبانی و فرهنگی، به‌طور ناخودآگاه، فضاهای شهری را از ریشه‌های فرهنگی‌شان جدا کرده‌اند و فضاهایی «بی‌صدا» از نظر فرهنگی خلق کرده‌اند.
اما اگر فرهنگ، روح شهر است، فضاهای عمومی بدن آن محسوب می‌شوند. بدنی که تنها در صورت سلامت، قادر به حرکت، تعامل و زندگی است. جان گهل، با مشاهدات دقیق از زندگی روزمره، نشان داده است که کیفیت فضاهای عمومی و نه اندازه آن‌ها است که تعاملات اجتماعی را تسهیل یا مختل می‌کند. فضاهایی که انسان‌مقیاس باشند، امکان نشستن، تماشا کردن و گفت‌وگو را فراهم آورند و با فرهنگ محلی هم‌خوانی داشته باشند، به‌طور خودکار به کارکردهای اجتماعی تبدیل می‌شوند. در تبریز، بازار تاریخی یکی از بزرگ‌ترین بازارهای سرپوشیده جهان و میراث فرهنگی یونسکو، همچنان نمونه‌ای زنده از این فضای اجتماعی فرهنگی است. در این بازار، صدای چکش آهنگران، بوی چای دم‌کرده در حسینیه‌های کوچک و گفت‌وگوهای ترکی فارسی، بافتی از تعاملات روزمره را خلق می‌کنند که در آن تجارت، فرهنگ و اجتماع در هم تنیده‌اند. همین الگو در محله‌های قدیمی مانند شیخی و امیرخیز نیز دیده می‌شود، جایی که «کوچه‌باغ‌ها» فضاهای نیمه‌خصوصی بین خانه‌ها به‌عنوان بستری برای گفت‌وگوهای همسایگی، بازی کودکان و مراسم جمعی عمل می‌کردند. اما در حاشیه‌های شهر، در مجتمع‌های مسکونی جدید دهه‌های ۹۰ و ۱۴۰۰،  این فضاها به‌کلی نادیده گرفته شده‌اند. طراحی‌های یکنواخت، فاقد پارک محله‌ای، میدان یا حتی نیمکت، نه تنها تعاملات را کاهش داده‌اند، بلکه حس بیگانگی را در میان ساکنان تقویت کرده‌اند. این تفاوت فاحش، نشان‌دهنده آن است که برنامه‌ریزی شهری بدون توجه به عادت واره ها فرهنگی جامعه، می‌تواند به‌جای ایجاد «شهر»، تنها «تراکم جمعیت» تولید کند.
در این فضاهای جدید، تعاملات اجتماعی نه تنها کاهش یافته، بلکه به‌صورت کیفی نیز دگرگون شده‌اند. جین جیکوبز در کتاب «مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکا» هشدار می‌دهد که فضاهای شهری بدون «چشم‌های خیابان» یعنی حضور طبیعی و مداوم شهروندان، ناامن و بی‌روح می‌شوند. در تبریز، این پدیده در بسیاری از پارک‌های جدید مشهود است: فضاهایی که با وجود زیبایی‌سازی ظاهری، به‌دلیل عدم تطابق با نیازهای فرهنگی و اجتماعی (مثلاً جداسازی سخت‌گیرانه فضاهای زنانه و مردانه، یا عدم در نظر گرفتن فضایی برای گفت‌وگوی خانوادگی)، کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرند. در مقابل، پارک‌هایی مانند مره خونی، ائل گلی یا کندوان، که در فصول خاصی (به‌ویژه در بهار) به مراکز گردهمایی خانوادگی تبدیل می‌شوند، نشان می‌دهند که زمانی فضا موفق است که با الگوهای فرهنگی محلی هم‌خوانی داشته باشد. این هم‌خوانی، سرمایه اجتماعی را تقویت می‌کند. مفهومی که روبرت پاتنام آن را به‌عنوان شبکه‌های اعتماد، همکاری و مشارکت تعریف می‌کند. شهرهایی که این سرمایه را دارند، در برابر بحران‌ها انعطاف‌پذیرترند و شهروندان آن‌ها تمایل بیشتری به مراقبت از محیط زیست و فضاهای مشترک دارند.
با این حال، شهرها به‌طور ذاتی فضاهای چندفرهنگی هستند، و این تنوع می‌تواند هم فرصت و هم چالش باشد. نظریه «تنوع فرهنگی» بر این باور است که حضور گروه‌های فرهنگی مختلف می‌تواند به خلاقیت، نوآوری و گسترش افق‌های ذهنی منجر شود. اما در غیاب سیاست‌های فرهنگی هوشمند، این تنوع ممکن است به تبعیض، تفکیک فضایی و تنش‌های اجتماعی دامن بزند. در تبریز، این چالش در دهه‌های اخیر با مهاجرت گسترده از مناطق مختلف ایران به‌ویژه کردستان، لرستان و آذربایجان غربی تقویت شده است. اگرچه این مهاجرت‌ها غنای فرهنگی شهر را افزایش داده‌اند، اما در غیاب برنامه‌های بین‌فرهنگی، گاه به ایجاد «گتوهای فرهنگی» منجر شده‌اند. جایی که گروه‌های مختلف در کنار هم، نه با هم، زندگی می‌کنند. این وضعیت، نشان می‌دهد که صرفاً وجود تنوع کافی نیست؛ بلکه نیاز به مکانیسم‌هایی است که این تنوع را به فرصتی برای همزیستی مسالمت‌آمیز تبدیل کنند. رویدادهایی مانند جشنواره بین‌المللی کتاب تبریز یا برنامه‌های فرهنگی در موزه آذربایجان تلاش‌هایی در این جهت هستند، اما این تلاش‌ها اغلب پراکنده و بدون چارچوب سیاستی یکپارچه‌اند.
برای تقویت این رابطه متقابل و ارتقای کیفیت محیط زیست شهری، نیاز به رویکردی مشارکتی و فرهنگ‌محور است. رویکردی که جیمز اسکات در کتاب «Seeing Like a State» آن را در مقابل برنامه‌ریزی‌های بالابه پایین تأکید می‌کند. در این رویکرد، شهروندان نه به‌عنوان مخاطبان منفعل، بلکه به‌عنوان هم‌طراحان فضای شهری در نظر گرفته می‌شوند. این مشارکت می‌تواند از طریق ایجاد پلتفرم‌هایی برای مشارکت مردم در طراحی پارک‌ها، میدان‌ها و کوچه‌باغ‌ها انجام شود. همچنین، گنجاندن تاریخ و فرهنگ محلی در برنامه‌های درسی مدارس تبریز، می‌تواند به انتقال دانش‌های فرهنگی به نسل‌های جدید کمک کند. علاوه بر این، استفاده از رسانه‌های دیجیتال برای معرفی شخصیت‌ها، داستان‌ها و فضاهای تاریخی شهر، می‌تواند فرهنگ محلی را در فضای مجازی نیز زنده نگه دارد.
ادامه تلاش برای تقویت این رابطه متقابل مستلزم بازنگری در خودِ مفهوم «پیشرفت شهری» است. در دهه‌های اخیر، بسیاری از شهرهای ایران از جمله تبریز تحت تأثیر الگوهای برنامه‌ریزی مدرنیستی قرار گرفته‌اند که شهر را به مجموعه‌ای از زیرساخت‌ها، ساختمان‌های بلند و شبکه‌های حمل‌ونقل تقلیل می‌دهند. این رویکرد، که جیمز اسکات در کتاب «Seeing Like a State» آن را «ساده‌انگاری فنی» می‌نامد، اغلب فرهنگ، تاریخ و تعاملات محلی را به‌عنوان موانعی در برابر «نظم» و «کارایی» تلقی می‌کند. نتیجه این نگاه، شهرهایی بی‌روح، بی‌هویت و بی‌تعامل است. شهرهایی که از نظر فیزیکی «پیشرفته» به نظر می‌رسند، اما از نظر اجتماعی فرسوده‌اند. در تبریز، این ساده‌انگاری در ساخت مجتمع‌های مسکونی یکنواخت در حاشیه‌های شهر، در طراحی میدان‌هایی بدون هیچ کارکرد اجتماعی، و در جایگزینی کوچه‌باغ‌های محلی با خیابان‌های پرتردد مشهود است. این فضاها، هرچند از نظر مهندسی دقیق و منظم باشند، اما از نظر انسانی خالی از معنا هستند. چرا که با عادت واره فرهنگی جامعه هم‌خوانی ندارند. بوردیو به‌درستی تأکید می‌کند که فرهنگ نه چیزی قابل برنامه‌ریزی از بالا، بلکه ساختاری ناخودآگاه است که در رفتارهای روزمره جریان دارد. بنابراین، هرگونه تلاش برای «بهبود» شهر بدون درک این ساختار، محکوم به شکست است.
در مقابل، شهرهایی که موفق به ایجاد تعادل میان مدرنیته و فرهنگ محلی شده‌اند، نشان داده‌اند که پیشرفت و هویت نه تنها با هم سازگارند، بلکه می‌توانند یکدیگر را تقویت کنند. بارسلونا، پس از المپیک ۱۹۹۲، نه تنها زیرساخت‌های فیزیکی خود را به‌روز کرد، بلکه با طراحی «سوپربلوکس» (Superblocks) یعنی بلوک‌هایی که ترافیک در آن‌ها محدود شده و فضای پیاده‌روی گسترش یافته است—فضاهایی برای تعاملات بین‌فرهنگی و اجتماعی خلق کرد. این پروژه، که بر پایه مشارکت شهروندی و درک عمیق از فرهنگ محلی شکل گرفت، نه تنها کیفیت هوا را بهبود بخشید، بلکه حس مالکیت و مسئولیت اجتماعی را در میان شهروندان تقویت کرد. همین رویکرد در مدینه فاس در مراکش نیز دیده می‌شود، جایی که بازسازی بافت قدیم نه با جایگزینی، بلکه با تقویت ساختارهای موجود مانند کوچه‌های باریک، فضاهای نیمه‌خصوصی و سیستم‌های سنتی آبرسانی انجام شده است. این شهرها نشان می‌دهند که مدرنیته لزوماً به معنای شکستن گذشته نیست، بلکه می‌تواند به معنای بازتعریف هوشمندانه آن باشد.
در این چارچوب، تبریز ظرفیت‌های قابل توجهی برای احیای این پیوند دارد. بازار تاریخی، که همچنان به‌عنوان قلب تپنده اقتصادی و فرهنگی شهر عمل می‌کند، می‌تواند الگویی برای طراحی سایر فضاهای شهری باشد. این بازار، با ساختاری پیچیده از راهروهای سرپوشیده، فضاهای نیمه‌خصوصی و مراکز اجتماعی (مانند حُسَینیه‌ها)، نشان می‌دهد که چگونه فضا می‌تواند همزمان تجاری، مذهبی و اجتماعی باشد. این مدل می‌تواند در طراحی مجدد میدان‌ها، پارک‌ها و حتی مجتمع‌های مسکونی جدید به‌کار گرفته شود—نه به‌صورت کپی‌برداری سطحی، بلکه به‌عنوان الهام‌گیری از اصول فضایی فرهنگی. به‌عنوان مثال، طراحی پارک‌هایی با فضاهای نشیمن گروهی، کافه‌های محلی با معماری سنتی، و میدان‌هایی که در آن‌ها جشنواره‌های محلی برگزار شود، می‌تواند به تقویت تعاملات اجتماعی کمک کند. علاوه بر این، احیای «کوچه‌باغ‌ها» فضاهای نیمه‌خصوصی بین خانه‌ها که در گذشته به‌عنوان فضاهای اجتماعی محله‌ای عمل می‌کردند می‌تواند ساختارهای محلی از دست رفته را بازسازی کند. این احیا نیازمند همکاری بین شهرداری، شوراهای محله‌ای و ساکنان است، همکاری‌ای که بر پایه اعتماد و مشارکت متقابل شکل می گیرد.
اما این تغییرات فضایی تنها زمانی پایدار خواهند بود که همراه با تغییرات فرهنگی و سیاستی باشند. یکی از مهم‌ترین چالش‌های تبریز، کاهش استفاده از زبان ترکی آذربایجانی در فضاهای عمومی است. این زبان، نه تنها ابزار ارتباط، بلکه ناقل فرهنگ، داستان‌ها و ارزش‌های اخلاقی است. زمانی که زبان از فضای عمومی حذف می‌شود، فرهنگ نیز به‌تدریج فرسایش می‌یابد. این فرسایش، نه تنها هویت فرهنگی را تضعیف می‌کند، بلکه مانع از انتقال دانش‌های محلی به نسل‌های جدید می‌شود. سیاست‌هایی مانند گنجاندن زبان ترکی در برنامه‌های رادیو و تلویزیون محلی، استفاده از آن در تابلوهای شهری (در کنار فارسی)، و برگزاری دوره‌های آموزشی برای نسل جوان می‌تواند به احیای این زبان کمک کند. این اقدامات، نه به‌معنای جدایی فرهنگی، بلکه به‌معنای غنای چندفرهنگی در چارچوب وحدت ملی است—همان‌طور که در کشورهایی مانند سوئیس یا کانادا دیده می‌شود.
 
همزمان، نیاز به برنامه‌های آموزشی و فرهنگی جامع‌تری احساس می‌شود. مدارس تبریز می‌توانند با گنجاندن تاریخ محلی، داستان‌های مردمی و آشنایی با میراث فرهنگی شهر در برنامه‌های درسی، نقش مهمی در تقویت هویت جمعی ایفا کنند. این آموزش‌ها نباید به‌صورت خشک و حفظی باشند، بلکه باید از طریق بازدیدهای میدانی، مصاحبه با سالمندان و مشارکت در جشنواره‌های محلی، زنده و تعاملی باشند. همچنین، موزه آذربایجان می‌تواند فراتر از نمایشگاه‌های سنتی، به‌عنوان فضایی برای گفت‌وگوی فرهنگی عمل کند—مثلاً با برگزاری کارگاه‌هایی درباره موسیقی محلی، آشپزی سنتی یا صنایع دستی. این فعالیت‌ها نه تنها فرهنگ را زنده نگه می‌دارند، بلکه فرصتی برای تعامل بین نسل‌ها و گروه‌های فرهنگی مختلف فراهم می‌آورند.
در سطح سیاست‌گذاری، نیاز به چارچوبی یکپارچه برای «شهرسازی فرهنگ‌محور» احساس می‌شود. این چارچوب باید سه اصل را در نظر بگیرد:
اول، مشارکت شهروندی در تمام مراحل برنامه‌ریزی شهری از طراحی تا اجرا.
دوم، تطابق فضاهای شهری با عادت واره فرهنگی جامعه یعنی طراحی فضاهایی که با الگوهای رفتاری، اجتماعی و فرهنگی مردم هم‌خوانی داشته باشند.
سوم، حمایت از تنوع فرهنگی به‌عنوان منبعی برای خلاقیت و همبستگی، نه به‌عنوان چالشی برای یکسان‌سازی. این اصول می‌توانند در سند جامع شهری تبریز گنجانده شوند و به‌عنوان معیاری برای ارزیابی تمام پروژه‌های شهری مورد استفاده قرار گیرند.
در نهایت، تحلیل تطبیقی از تجربیات جهانی و داخلی نشان می‌دهد که کلید ایجاد محیط زیست شهری پایدار و انسانی، در توانایی شهرها برای تبدیل فرهنگ به فضا و فضا به تعامل است. اما این تبدیل مستلزم درک عمیقی از این است که فرهنگ چیزی ثابت و گذشته‌نگر نیست، بلکه فرآیندی زنده و در حال تحول است که در تعامل با فضا، هم شکل می‌گیرد و هم شکل می‌دهد. تبریز، با تمام چالش‌هایش، هنوز ظرفیت‌های قابل توجهی برای احیای این پیوند دارد—ظرفیت‌هایی که در بازار تاریخی، در محله‌های قدیمی، در زبان مردم و در مراسم جمعی نهفته است. اما این ظرفیت‌ها تنها زمانی می‌توانند به زندگی تبدیل شوند که سیاست‌گذاری‌های شهری، فراتر از ابعاد فنی و اقتصادی، به ابعاد فرهنگی و اجتماعی توجه کنند.
شهری که فرهنگش زنده باشد، تعاملاتش گرم باشد و فضاهایش برای گفت‌وگو باز باشد، شهری است که نه تنها در نقشه‌ها، بلکه در قلب شهروندانش جای می‌گیرد—شهری که نفس می‌کشد، زندگی می‌کند، و زیستن در آن، ارزش دارد. این تصویر، نه آرزویی ایده‌آل، بلکه ضرورتی برای بقا در عصر شهرنشینی است. در دنیایی که شهرها به‌عنوان موتورهای اصلی توسعه اقتصادی و فرهنگی شناخته می‌شوند، نادیده گرفتن ابعاد فرهنگی و اجتماعی می‌تواند به‌سرعت به بحران‌هایی از جنس بی‌تفاوتی اجتماعی، تنهایی شهری و فرسودگی هویتی منجر شود. بنابراین، سیاست‌گذاری‌های شهری باید فراتر از ابعاد فنی و اقتصادی حرکت کنند و به‌طور جدی به ابعاد فرهنگی و اجتماعی توجه نمایند—چرا که تنها در این صورت است که می‌توان به رشد و شکوفایی جوامع شهری کمک کرد و فضایی پایدار و همدلانه برای زندگی فراهم نمود.
در این راه، تبریز می‌تواند نه تنها به‌عنوان یک شهر با تاریخ غنی، بلکه به‌عنوان الگویی برای شهرهای چندفرهنگی ایران عمل کند—شهری که موفق شده است در میان چالش‌های مدرنیته، ریشه‌های فرهنگی خود را حفظ کند و آن‌ها را به ابزاری برای ساختن آینده‌ای انسانی تبدیل کند. این تبدیل، نیازمند اراده سیاسی، مشارکت شهروندی و بازنگری در رویکردهای برنامه‌ریزی شهری است. رویکردهایی که فراتر از بتن و آسفالت، به انسان و فرهنگ او نگاه کنند. در نهایت، شهری که فرهنگ را نفس می‌کشد و تعاملات اجتماعی را پرورش می‌دهد، شهری است که نه تنها برای زندگی، بلکه برای زیستن ارزش دارد. در چنین شهرهایی، هر خیابان، هر پارک و هر میدان، نه تنها فضایی برای عبور و مرور، بلکه صحنه‌ای برای داستان‌های مشترک، خاطره‌سازی جمعی و ساختن آینده‌ای همدلانه‌تر است.

لینک کوتاه : https://tribunetabriz.ir/?p=35980

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.