به گزارش تریبون تبریز یکصد و پنجاه و ششمین جلسه شورای اسلامی شهر تبریز با بررسی یک مصوبه ورزشی برگزار شد، مصوبه کمیسیون ورزش و جوانان در خصوص نصب پلاک قهرمانی بر سردرب منازل ورزشکاران دارنده مدال قهرمانی المپیک، جهانی، آسیایی، پارالمپیک و پاراآسیایی که در نهایت به تصویب اعضای شورا رسید.
این اقدام شورای «انقلابی» شهر تبریز در نگاه اول و بدون هیچ شکی در خور تحسین است، آن هم از این منظر که تعظیم و بزرگداشت داشتهها و سرمایه های یک جامعه در بخشهای مختلف برای ایجاد حس ارزش در بین اقشار مختلف بسیار موثر و قابل توجه خواهد بود، به ویژه اگر این سرمایهها چهرههای «نامآور و افتخارآفرین ورزشی باشند که دامنه اثرگذاری آنها در فضای عمومی جامعه به صورت کلی و در بین اقشار نوجوان و جوان به طور اخص بسیار بالاست.
اما آنچه در خصوص این تصمیم شورای «انقلابی» شهر تبریز جای ابهام و البته مطالبه دارد این است که نظر اعضای این شورا که بسیاری از آنها که با پرچم و ادعای انقلابیگری خود را به صندلیهای شورای شهر رساندهاند، در مورد شهدا و آنهایی که در راه کیان و نوامیس ملت و کشور از بزرگترین دارایی خود یعنی جان و خون خود گذشتهاند، چیست و آیا آنان را قهرمانان اصلی این مرز و بوم نمیدانند که تاکنون چنین مصوبهای برای ادای دین به این قهرمانان مصوب نکردهاند.
این در حالی است که کنگره ملی ۱۰ هزار شهید آذربایجانشرقی نیز پس از نزدیک به سه دهه قرار است دوباره در تبریز برگزار شود و اعضای شورای «انقلابی» شهر تبریز حداقل برای خالی نماندن عریضه هم که شده، میتوانند مصوبهای نیم بندی مشابه آنچه که در جلسه اخیر خود طرح و تصویب کردهاند، برای گرامیداشت جایگاه این قهرمانان همه اعصار ملت و مملکت ایران اسلامی در یکی از جلسات متعدد خود ارائه کنند.
البته شورای «انقلابی» شهر تبریز در خصوص مهمترین واقعه این روزهای منطقه و جهان یعنی جنایات رژیم کودک کشِ جعلی صهیونیستی در حق مردم مظلوم غزه نیز نمره قابل قبولی ندارد، شورای «انقلابی» شهری که فارغ از مجاورتها و تعلقات معنوی مردمان آزاده و آزادیخواهش با همه مظلومان عالم، ۲۴ فروردین سال ۱۳۹۲ قرارداد خواهر خواندگیاش با شهر غزه در دیدار شهرداران دو شهر و در تالار عمارت شهرداری تبریز امضاء شده است.
هر چند مناسباتی چون خواهرخواندگی بین شهرها جنبه دیپلماتیک رسمی ندارد اما خالی از تعهد نیز نیستند و میتوان گفت ارتباطی است که با تکیه بر فرهنگ، سنتها، باورها و حال و روز مردم دو شهر، پیش میرود و معمولاً دو شهر برای خواهرخواندگی تشابهات فرهنگی، اعتقادی و گفتمانی دارند و در شرایط حساس و سخت این روزهای غزه و مردمان مظلوم و بی دفاعش می طلبد که تبریز و شورای «انقلابی» این شهر حداقل حق خواهر خواندگی را در قبال غزه بجا بیاورند.
موضوعی که در بیش از ۲ هفته سپری شده از عملیات طوفان الاقصی و جنایات متعاقب آن توسط وحوش صهیونیستی برای منحرف کردن افکار عمومی جهان از شکست اطلاعاتی مفتضحانه غاصبان فلسطین، نمود و ظهور آن چنانی در سطح شهر تبریز نداشته و البته برنامههایی نیز که با محتوا و مزمون حمایت از غزه و محکومیت جنایات مستاجران اشغالگر سرزمینهای فلسطینیان برگزار شده، تناسبی با جایگاه و ظرفیتهای تبریز نداشته، برنامههایی غیرهماهنگ و جزیرهای که بنا به صلاحدید هر یک از ارگانها، ادارات و نهادهای مستقر در شهر خواهر خوانده غزه به صورت پراکنده و غیر منسجم اتفاق افتادهاند.
بدون شک، استفاده از پس و پیشوندهایی چون «انقلابی» فارغ از نشان دادن وابستگیهای سیاسی و اعتقادی و تعلقات قلبی و فکری، مسئولیتها و تعهداتی را نیز متوجه افراد و دستگاهها و مجموعههایی میکند که چنین تابلویی را بالای سر گرفتهاند، تعهداتی چون ادای دین به انسانهایی که هستی و حیات خود را برای آرمانهای یک کشور فدا کردهاند و یا سر دادن شعار حمایت از مظلومان در گوشه و کنار عالم با بانگ و طنینی بلند، موضوعی که چندان در عملکرد شورای «انقلابی» شهر تبریز نمود و بروز نداشته، شورایی که پس از آغاز بکار و در بسیاری از برههها بر خلاف عنوان انقلابی خود، نه تنها قدمی در این مسیر برنداشته بلکه با عملکرد و اقدامات سوال برانگیز خود زمینهساز ایجاد حواشی نه تنها در خود شورای شهر بلکه برای تبریز و تبریزیها شده است.