به گزارش تریبون تبریز قصه همه خانههایی که به نام روضه حضرت سیدالشهداء باز میشود قصه دلدادگی است، دلدادگی به آن طفل ۶ ماهه، دلدادگی به دختر دردانه سه ساله، دل سپردن به نالههای جگرسوز عمه سادات، دلدادگی به آن سر بریده که کشتی نجات و چراغ هدایت است.
در این خانهها باز میشود و روضههای حسین ( ع) سینه به سینه و نسل به نسل میچرخد تا میراثدار مکتب اهل بیت(ع) در بستر زمان باشد، تا چراغ هدایت راهنمایی باشد برای سرگشتگان کوی محبت اهل بیت(ع).
در محله چهارسوق تبریز که در زبان عامه به آن” چارچی” گفته میشود خانهای عزادار حسین (ع) است که قدمت عزاداری در این خانه حدود ۴۰ سال است.
سالهاست که بانی این روضه از روز عاشورا تا اربعین هر پنجشنبه غبار کفش عزاداران حسینی را سرمه چشمان خود میکند و منتدار حضور عاشقان اباعبدالله است.
وقتی به محله «چارچی» میرسم از اهالی محل سراغ خانم افشار مهر را میگیرم چند نفر از افراد اظهار بیاطلاعی میکنند، چطور ممکن است خانهای که ۴۰ سال عزادار حسین( ع) باشد را اهل محل نشناسند.
مادر و دختری از روبه رو میآیند، سلام خانم شما خانواده افشار مهر را در این حوالی میشناسید؟ شنیدهام هر هفته روز پنجشنبه برای امام حسین ( ع) روضه میگیرند تا اربعین. آهان رقیه خانم را میگویی، بله این خانواده به روضههای پنجشنبهاش مشهور است ولی خیلی از افراد ممکن است به اسم فامیلی آنها را نشناسند.
بیا باهم برویم، کوچه دوم جنب فروشگاه لوازم خانگی را برو داخل سر در خانهاش پرچم عزای حسینی نصب شده است.
به نشانی پرچم داخل کوچه میشوم تا وسط کوچه میروم، پرچم مشکی با نوشته” به مجلس عزای حسین( ع) خوش آمدید” مقدم عزاداران حسینی را گرامی میدارد.
دق الباب میکنم چند لحظهای میگذرد و بانویی جوان در را باز کرده و میگوید بفرمایید. خودم را معرفی کرده و میگویم خبرنگارم، اجازه بدهید از این محفل بیریا و روضهای که به نام حسین(ع) و حضرت زینب( س) خوانده میشود، روایت کنم.
خانهام حسینیه حضرت زینب (س) است
تا نام حضرت زینب(س) را میشنود بیاختیار میگوید: افتخارم این است که خانهام حسینیه حضرت زینب( س) است، خواهری که در غم از دست دادن عزیزانش یک شبه پیر شد. داغ عزیزان را در یک روز دیدن دلی میخواهد به فراخی آسمان و چه دلی داشت آن بانوی صبر، بانویی که زینت پدر بود.
اینجا عزاخانه اهل بیت(ع) است و من افتخار میکنم حضرت زینب( س) به من اجازه داده که این طور دلخوشی کنم.
ابتدا تمایلی برای صحبت کردن در مورد روضه خانگی ندارد و میگوید: هر چه هست از عنایت حضرت سیدالشهداست من چه حرفی برای گفتن دارم وقتی همه کارها و امور را خودشان انجام میدهند و من فقط دم در خانه میایستم و مهمانان آقا امام حسین( ع) را تحویل میگیرم.
اصرار میکنم به اینکه از حال و هوای روضه تعریف کنید و قدمت آن و اینکه چگونه این خانه به حسینیه اهل بیت(ع) تبدیل شده است. دیگر در برابر اصرارهایم مقاومت نمیکند. بفرمایید داخل خانه. تا وارد خانه میشوم فضای معنوی آن در جا میخکوبم میکند.
دور تا دور خانه با پرچم سیاه عزاداری پوشیده شده، دیوارها با پرچم یاحسین(ع)، یا ابوالفضل العباس، السلام علیک یا اهل بیت النبوه، تابلوی ظهر عاشورا، تابلوی علی اصغر، تابلو السلام علیک یا فاطمه الزهرا، پارچه نوشته شفاعه الحسین و … مزین شده است.
چهل روز با کاروان حسینی
اینجا چهل روز با این حال و هواست؟ بله خانم از روز عاشورا تا اربعین این خانه حسینیه میشود. هیچ کدام از اعضای خانه دلشان نمیآید به این پرچمهای مشکی دست بزنند.
در گوشهای از خانه خیمه سبزرنگی برپا شده میپرسم این چیست؟ رقیه خانم در حالی که به نشان ارادت دست به سینه گذاشته میگوید: “خانم رقیه خیمه سی دی” ( خیمه خانم رقیه دختر امام حسین(ع) است).
مقابل خیمه مینشینیم از این بانوی حسینی میخواهم از روزی که برای اولین بار روضه و مرثیه حسینی در این خانه خوانده شد تعریف کند.
در سال ۱۳۶۲ ازدواج کردم، آن زمان در محله ما سیده خانمی بود که به جلسات روضه خانگی میرفت و برای حضرت سیدالشهداء مرثیه میخواند، سیده خانم هیات عزاداری داشت و هر کجا میرفت اعضای هیات نیز با او میرفتند، سه سال از ازدواجم گذشت و به سن ۱۷ سالگی رسیدم.
دعوتم را قبول نمیکردند
با مشورت کردن با همسرم تصمیم گرفتم از سیده خانم دعوت کنم برای اولین بار به خانه ما آمده و برای ما هم روضه حسینی بخوانند. چون سنم کم بود و تازه عروس بودم در ابتدا مادرم مخالفت میکرد بعد هم اعضای هیات سیده خانم میگفتند چند سال صبر کن بعد روضه بگیر خانهات کوچک است و خودت هم خیلی جوانی و از این حرفها. هر چقدر از آنها دعوت میکردم یک روز هم به خانه ما بیاییند قبول نمیکردند.
ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء بود یک روز به مادرم گفتم از سیده خانم به اسم خودت وقت روضه بگیر تا بیایند مرثیه بخوانند هر چقدر هم هزینه داشته باشد من پرداخت میکنم. مادرم قبول کرد و گفت برای احسان مرثیه هم به کمک خاله جان شله زرد درست میکنیم.
آن روز سیده خانم و اعضای هیات عزاداری آمدند و مجلس مرثیه برگزار شد و شله زرد هم به عنوان احسان امام حسین (ع) توزیع شد و مهمانها رفتند.
اول شب بود بعد از رفتن مهمانان رفتم که ظرفها و قابلمه بزرگ شله زرد را بشورم دیدم شاه اسپران که قرار بود برای پختن شله زرد استفاده شود همان طوری دست نخورده در گوشهای مانده است، در قابلمه شله زرد را که برداشتم دیدم کف قابلمه ته گرفته و کمی سوخته است به خاله جان گلایه کردم و گفتم خاله پس چرا این طوری، نه شاه اسپران در شله زرد ریختی و نه مواظب بودی که شله زرد ته نگیرد و نسوزد.
شب پسرخاله آمده بود دنبال خاله جان که برگردند منزل خودشان. به پسر خاله هم گلایه کردم و گفتم این دو تا خواهر که مادر من و شما هستند مواظب نبودهاند هم کف قابلمه سوخته و هم شاه اسپران در شله زرد نریختهاند. پسر خاله در جواب گلایه من گفت”فردی که میخواهد در حق امام حسین( ع) احسان بدهد اول پختن احسان را یاد میگیرد بعد در خانه اش را باز میکند”.
تو را چه به روضه
اولین سال روضه امام حسین( ع) این طوری تمام شد. سال بعد یک خانمی بود که او هم روضه میخواند از او دعوت کردم او هم گفت تو سنت کوچک است برو دنبال بچه بازیت تو را چه به روضه. شنیدن این حرفها دلم را میسوزاند مگر عزاداری برای حضرت امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا به سن و سال است.
دلم میخواست در خانه ما صدای ناله و گریه برای حضرت امام حسین( ع) بلند شود.
این خانم جلسهای هم نیامد به یکی از همسایهها گفتم امسال برای من ” بشیح حضرت رقیه” دعوت کن. او حرفم را قبول کرد و آن سال در خانه ما مراسم بشیح یا همان گهواره حضرت رقیه را آوردند و عزاداری انجام شد. وقتی گهواره را زمین گذاشتند خانمها روی آن پول میچسباندند من از این کار خیلی ناراحت شدم و میگفتم اینها خاندان کرم هستند به پول نیازی ندارند.
سال دوم هم عزاداری با بشیح (گهواره) حضرت رقیه به پایان رسید. سال سوم دیدم اصلا دلم طاقت نمیآورد، شنیدن مرثیه ترکی جگرم را آتش میزند آرزو میکردم صدای این مرثیهها از خانه ما بیاید. آن سال دخترم خیلی کوچک بود تصمیم گرفتم به هر نحوی شده بعد از عاشورا پنج روز مرثیه بخوانم. میگفتم حضرت زینب (س) نتوانست برای عزیزانش عزاداری کند من برای عزیزان اهل بیت(ع) عزاداری کنم تا دل آن حضرت آرام بگیرد.
مادر صبر
رقیه خانم حرفهایش که به اینجا میرسد دیگر طاقت نمیآورد هق هق اشک میریزد و در میان اشکهایش می گوید من کنیز حضرت زینب( س) هستم. میخواهم اسم مرا در لیست عزاداران برادرش بنویسد. او مادر صبر است در مصیبت برادرش. من در زندگیام هر کجا مشکل و گرفتاری برایم پیش آمده به حضرت زینب ( س) متوسل شدهام و مشکلاتم حل شده است.
به پهنای صورت اشک میریزد و من جز سکوت چارهای ندارم. او دلش اشک میخواهد.
چند لحظهای به خیمه حضرت رقیه خیره میشود و سپس با پشت دستش اشک چشم و گونههایش را پاک میکند.
خب بانوجان اگر میتوانید بقیهاش را تعریف کنید اگر نه شما را اذیت نمیکنم. در حالی که هنوز صدایش بغض دارد، ادامه میدهد: سال سوم هم با برگزاری پنج روز مرثیه تمام شد.
محرم سال بعد از راه رسید، از نظر مالی وضع خوبی نداشتیم وقتی دوباره خواستم روضه و مرثیه بگیرم دوباره اعتراض کردند و گفتند شرایط خوبی نداریم از اینکه همسایهها بیایند و وضع ما را ببینند خجالت میکشیم ولی من میگفتم می شود روی سنگ هم نشست و برای امام حسین( ع) روضه خواند و گریست. در و همسایه برای روضه میآیند نه برای دیدن سرو وضع ظاهر خانه ما.
با مرثیه حسین(ع) آرامش میگیرم
آن سال که بیشتر از ۳۰ سال پیش است در اثر مخالفتها من به شدت مریض شدم و در رختخواب بودم، همه میدانستند من دلداده امام حسین( ع) بودم و هستم. میدانی آدم وقتی از اعضای خانواده خودش آسیب میبیند دل آزردهتر میشود. وقتی در بستر بیماری بودم تصمیم گرفتم روضه برگزار نکنم ولی دلم و روانم آرام نمیشد. بعد از چند روز بیماری کمی حالم بهتر شد. اعضای خانواده چون دیدند من با مرثیه حضرت حسین ( ع) آرامش میگیرم دیگر مخالفت نکردند و من از آن سال دیگر بدون هیچ ناراحتی و اعتراضی مرثیه میگیرم.
حالا بیشتر از ۳۰ سال است که روضه این خانه از روز عاشورا شروع میشود. از اول محرم پرچمهای سیاه عزا در خانه نصب میشود. شام غریبان روز عاشورا برگزار میشود تا سه روز بعد روضه داریم. بعد هم هر پنجشنبه تا روز اربعین برای امام حسین ( ع) و همه شهدای کربلا در این خانه باز است. دعای همیشگی من این است تا زندهام هیچ مشکلی سر راه برگزاری این روضه و مرثیه پیش نیاید و من بتوانم این چهل روز عزاداری حضرت حسین( ع) را به جا بیاورم.
رقیه خانم چای تعارفم میکند و من در سرِّ دلدادگی او به امام حسین(ع) درماندهام.
خب رقیه خانم در ایام کرونا مرثیه را چطور برگزار کردید؟
در ایام کرونا وقتی گفتند مرثیه و روضه تعطیل است یک دل سیر گریه کردم خدایا چطور میشود عاشورا باشد و من نتوانم در خانهام را به روی عزاداران حضرت سیدالشهدا باز کنم. این روز، روز مرگ من است. نتوانستم روضهام را تعطیل کنم در خانه را باز گذاشتم همسایهها آمدند با فاصله نشستند و با رعایت نکات بهداشتی روضه برگزار شد، به خداوندی خدا قسم در دو سال کرونا هیچکس حتی یک نفر هم مریض نشد، من به این روضه گرفتنها افتخار میکنم.
این بانوی حسینی حالا دلش کمی آرام شده است دلش با اشک چشمش آبیاری شده و در حالی که دستهای دعایش به آسمان بلند شده میگوید: خداوند به عزت و احترام حضرت زهرا ( س) آبرو و عزت ما را حفظ کند.
رقیه خانم حالا تعریف کن روز عاشورا چه مراسمی دارید؟ روز عاشورا مراسم شام غریبان برگزار میشود، روز بعد عاشورا که روز دوم شهادت امام حسین ( ع) است حلوا درست میکنیم بعد از اینکه حلوا آماده شد خانمها روی تشت حلوا پارچه سیاه میکشند و تشت را سینه زنان به جلسه عزاداری آورده و عزاداری میکنند و در آخر مراسم حلوا را بین عزاداران پخش میکنند. همچنین پسرم در این روز شیر برنج احسان میدهد.
افتخار میکنم به اینکه دختر و پسرم خادم افتخاری دربار حضرت اباعبدالله الحسین هستند روز سوم شهادت امام حسین( ع) هم خرما و حلوا احسان پخش میشود. بعد از آن هر پنجشنبه تا روز اربعین در این خانه باز است و روضه داریم.
پنجشنبههای دلدادگی
اولین پنجشنبه بعد از عاشورا مختص حضرت علی اصغر(ع) است. افرادی که نذر داشته باشند و نذرشان قبول شده باشد دست گل می آورند و پخش می کنند، لباس نوزادی و بچه گانه میآورند، آش دندونی، پستونک، آب میوه و شیر پاکتی هم میآورند و در بین عزاداران پخش میکنند.
خانم افشار مهر من تا حالا نشنیده بودم خانوادهای برای امام حسین ( ع) مجلس و روضه روز پنجشنبه برگزار کند شما چطور تصمیم گرفتید این کار را انجام دهید.
رقیه خانم میپرسد مگر عظمت امام حسین ( ع) از عزیزان ما کمتر است چطور ما عزیزی را از دست میدهیم چهل روز برای او عزاداری میکنیم و مجلس پنجشنبه یا شب جمعه برایش میگیریم ولی حضرت زینب (ع) نتوانست برای برادر عزیزش مجلس عزاداری شب جمعه بگیرد. ما روضه پنجشنبه میگیریم تا شاید بتوانیم با این کار دل آن حضرت را آرام کنیم. به خانم زینب ( س) میگویم این چشم ا در مصیبت حضرت سیدالشهداء باید خون گریه کند ولی حیف که اشک میبارد .
روضههای پنجشنبه تا اربعین خیلی ساده برگزار میشود ولی خیلی شلوغ شده و ازدحام جمعیت خیلی زیاد است.
خیلی از عزاداران حسینی میآیند و فاتحهای میخوانند و میروند. راستی تا یادم نرفته بگویم آخرین پنجشنبه قبل از اربعین مخصوص حضرت زینب( س) است. مداح فقط روضه زینبی میخواند. در روز اربعین مراسم مرثیهخوانی و عزاداری از صبح تا ظهر برگزار میشود. افرادی که از این روضه حاجت گرفتهاند چند دسته گل رومیزی میآورند.
یکی کیک و تیتاب می آورد و یکی آب میوه و …
در روز اربعین برای عزاداران حسینی که از نقاط مختلف شهر تبریز میآیند آش و کوفته به تعداد ۵۰۰ نفر تدارک دیده میشود.
در تمام این سالها که روزهای پنجشنبه تا اربعین روضه میگیرم اول یکی از آقایان مداح میآمد و اوخشاما میخواند. برای اینکه کسی که عزیزش فوت کرده دوست دارد مرثیه جگرسوز و دلسوز بخواند و بشنود برای همین اوخشاما خوانی را ما ترکها بیشتر از هر مرثیهای دوست داریم. ولی در چند سال اخیر خانم جلسهای میآید و ذکر مصیبت میگوید.
تا حالا شده که یک روز نتوانید مراسم را برگزار نکنید یا خودتان حضور نداشته باشید؟ نه هیچ وقت این کار اتفاق نیافتاده حتی یادم است یک سال روز تاسوعا که برای عزاداران احسان داشتیم مادربزرگم فوت کرده بود من نتوانستم به مراسم ختم مادربزرگم بروم و فقط به تشییع جنازه رفته بودم.
بانوجان همه کارهای مربوط به روضه را شما و دخترو عروستان انجام میدهید؟ در حالی که لبخند میزند میگوید خداوند همسایه خوب را همیشه حفظ کند. همسایهام خانم اسدی همیشه و در طی این چند سال کمک حال من است از ساعت ۱۰ صبح روز اربعین تا شب با هم کار میکنیم و از همین جا از او و خانوادهاش خیلی تشکر میکنم.
جوانان توصیه میکنم یک بار هم دوستی با اهل بیت(ع) را تجربه کنند
من در زندگی شخصی خودم از کرامات و معجزات حضرت سیدالشهداء نمونههای زیادی دیدهام. به تعدادی از جوانان توصیه میکنم یک بار هم دوستی با اهل بیت(ع) را تجربه کنند. یک بار هم عاشقانه به مجلس عزای حضرت سیدالشهداء بیایند، یک بار برای اهل بیت مراسم جشن و سرور و مولودی بگیرند ببینند چه نتیجهای میگیرند به خدا قسم دلشان روشن میشود. من بارها و بارها محبت و لطف ائمه را در زندگی خودم دیدهام.
از اینکه نام شما همنام دردانه امام حسین( ع) است چه حسی دارید؟ پدرم نامم را رقیه گذاشته و مرا به خانم رقیه سپرده است. دعای پدرم همیشه مرا سرزنده نگه میدارد.
خانم افشار مهر در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید: متاسفانه در اثر دوری از مکتب اهل بیت(ع) آسیبهای اجتماعی زیاد شده است.گروهها و فرقههای انحرافی به دنبال این هستند که جوانان را از مسیر درست منحرف کنند. متاسفانه تعدادی از جوانان هم ساده لوحانه در دام چهرهها گرفتار شده و بیراهه می روند.